آخرین باری که گریه کردم
آخرین باری که گریه کردم
آخرین باری که گریه کردم همین امروز صبح بود دو روز مونده به عید 🙂
هفته پیش مادر دوست صمیمی م از دنیا رفت از زمان کودکستان میشناختمش تا همین سری پیش که خونه مادرم دیدمش و آخرین دیدارمون بود
، جوون بود همسن مادرم ، کی فکرشو می کرد آخرین دیدار باشه !! 🥺
رنج دوستم در سوگ مادرش
چند روز پیش یکی از بچه هام( مراجعینم ) در اتاق درمان بهم از افکار خودکشی ش گفت به خاطر رنج هایی که تجربه کرده بود
ظرف وجودش پر شده بود تاب آوری ش تموم شده بود و ذهنش غالب 🙁و اخر جلسه بعد از گفتگو مون حرفهایی ازش شنیدم
از امید و شوق زندگی ، زیستنی ارزشمند و با معنا 🥹
دیشب پدرم برای اولین بار تونست بیاد اینستاگرام پای لایو چرا می رنجیم اولین بار بود اسمشو توی این چند سال می دیدم بین مخاطب هام 😍🥹
امروز صبح بهم اطلاع دادن یکی از دوستان قدیمی گستردگی ( دوره مثنوی حضوری مون ) سکته کرده 🥺
دیشب تا دیر وقت بیدار بودم و فیلم یه ستاره دریایی رو دیدم که واروونه راه می رفت ، همفازی با طبیعت 🥹😍
برای لایو « موشهای توی انباری » و تولید محتوایی معنوی برای بخشش یه سری به غزل های مولانا زدم و مثل همیشه جانم از شور و شعورش لبریز شد 🥹😍😇
به مادرم گوش دادم در رنج سوگ دوستش 💙
با راننده ای ملاقات کردم که هر چه گفتم ده دقیقه معطلی شو حساب نکرد 🌹
دیدن بادمجان های سفید و گوجه های سیاه توو بازار تجریش 😍
ماهی های قرمز و سبزه ها و سنبل های نوروز 🪻😍🥹
و همسرم وقتی که در صندوق عقب تاکسی موقع برگشتن از جلسه خورد توی سرم و توی اسانسور که اومدیم به جای اینکه بگه حواست کجاست
جرا دقت نمی کنی و ،،،،سرمو که درد می کرد بوسید 🥰🥹
پیام های دلی و بازخوردهای زیادی که از بچه های کلاسام و مراجعه هام دریافت کردم این روزا ی اخر سالی برای تجربه هاشون از تعادل در پستی بلندی های زندگی و رابطه هاشون 😍🥹
یه « آفرین جانانه » از یکی از استاد های معنوی بزرگوارم شنیدم به خاطر یه انتخاب خوبه بجا از مثنوی 🥹🤗
تجربه ی چکاب ریه ( همون قصه میتیل که قراره براتون تعریف کنم ) و دیدن پرستاری که با وجود سختی کارش با بیمارانش همدلی بسیار خوبی داشت 😍🥹😇
و تجربه ای از عشقی بی نظیر در قلبم
دهها ماجرای دیگه که هر کدوم هیجان هایی برام داشت 🙂
امروز یجا با شنیدن آلبوم « طرز مستور » از چشمام سرازیر شد 🧘♀️😊
و این بود روایت آخرین باری که گریه کردم.
دیدگاهتان را بنویسید